دکتر حقانی : عظمت دفاع مقدس/ حکومت ما ۳۸سال و مردم ما ۲۰۰سال گذشته با استکبار درگیر هستند

 

مقایسه دوره های مختلف اشغال ایران ،رفتارهای حکومت ، چگونگی مقاومت مردم   . متن زیر سخنرانی دکتر حقانی در مورد شرایط ایران در آستانه اشغال و اقداماتی که رضاخان  و ظرفیت هایی که از ایران گرفته شد ونیز یک مقایسه‌ای با جنگ‌های ایران، قبل از جنگ جهانی دوم و اشاره ای گذرا به جنگ تحمیلی است.

شبکه اعزام سخنرا ن و استاد عمارammarnet.ir باتوجه به نیاز مجوعه های مختلف کشور اقدام به اعزام استاد مناسب و نیز برگزاری دورههای تخصصی در جبهه انقلاب اسلامی می نماید

عظمت دفاع مقدس/ حکومت ما ۳۸سال و مردم ما ۲۰۰سال گذشته با استکبار درگیر هستند / جنگ ۸۰ ساعته و ۸ساله/ جنگ های قبل از پهلوی/ ناامیدی از دربار و مذاکره  و رجوع به فتاوای جهاد علما و مردم/ قاجار به جای مردم به انگلیس و فرانسه و مذاکره اعتماد کردند/فرهنگ شیعی ، مقاومت مردم، شهادت یکصد عالم/ کلاه گشادی به نام گلستان و جدایی بخش هایی از ایران ثمره نفوذ در حکومت/

 

یک ایران بزرگ دردسر ابرقدرت ها/ تشکیل اسراییل ،ایران ترمینال ورود به فلسطین/

مقابله با ظرفیتها روحانیت قم و عزاداری سید الشهداو حجاب / تاسیس حوزه علمیه قم، مقابله رضاخان با روحانیت /چرا مردم در شهریور ۱۳۲۰مقاومت نکردند/ ظرفیت رهبری شیعی ،مردم، حکومت ،برای دفاع ۸ساله

 

 

 

 

 

 

 

 

عظمت دفاع مقدس

در عظمت دفاع مقدس شکی نیست ولی این عظمت وقتی دیده می‌شود که ما آن را با تحولات دیگر کشورمان مخصوصاً در حوزه نظامی و جنگ‌ها در تاریخ معاصر و یا ۲۰۰سال اخیر مورد بررسی و واکاوی قرار بدهیم و البته به نظر من خود این هم به تنهایی کافی نیست، باید این زمینه‌هایی که مقاومت در مردم و ملت‌ها بالا می‌برد مورد واکاوی قرار گرفته و احیاناً آن مسائلی که باعث می‌شود انگیزه برای دفاع و ایستادگی کم شود، شاید این بخشش مهم‌تر باشد،

حکومت ما ۳۸سال و مردم ما ۲۰۰سال گذشته با استکبار درگیر هستند

برخی سازمان‌ها عملگرا هستند و دنبال این هستند که همان مأموریتی که دارند در همان حوزه صحبت شود و یک مقدار جهات مختلفش را میلی ندارند که مورد واکاوی قرار بدهند در حالی که به نظر من آن زمینه‌ها مهم‌تر است که یک ملت آماده مقاومت می‌شود و یک ملت مقاومت نمی‌کند، شاید این جنگ نرمی که مکرر حضرت آقا به آن اشاره می‌کنند، بخشی برمی‌گردد به این ویژگی و این حالت، تمام تلاش بیگانگان و دشمن این است که این ظرفیت را در ملت‌هائی که مقاومت می‌کنند از جمله ملت ما که ۳۸ سال است با استکبار جهانی درگیر است، ۳۸ سال درگیری در اصطلاح کسوت یک حاکمیت، والا مردم ما بیش از دویست سال است که با استکبار درگیرند و صحنه‌های بزرگی را هم در این درگیری و دفاع مردم ما آفریده‌اند، به رهبری مرجعیت دینی که همان‌ها هم پشتوانه ماست در انقلاب اسلامی و ما با آن پشتوانه حرکت کردیم، فکر نمی‌کنم در ملت‌های منطقه با این وسعت که ما درگیر هستیم، ملتی درگیر بوده باشه و این تداوم را داشته باشد، شما به طور مثال در هند می‌بینید در یک مقطع به اشغال استعمار درآمد و مقاومت هم آنچنان صورت نگرفت الا در ابتدای کار که باز شیعیان در این مقاومت پیشقدم بودند، بعداً خود هند شده بخشی یا زائیده استکبار جهانی و مخصوصاً با آن تفکراتی افراطی که هندوها دارند و تعاملی گسترده‌ای که با صهیونیست‌ها پیدا کردند، شما می‌بینید یک نهضت، یک انقلاب که گاندی در رأس آن بود، الان شده است یک کشور معمولی، عادی‌سازی هم شده همه آن جریانات و حتی از اینکه بخواهد یک نقش مستقل هم ایفا بکند آن ویژگی را هم ندارد و رفته در اردوگاه نظام سرمایه‌داری و با صهیونیست‌ها هم پیوند خیلی عمیقی دارند که متأسفانه ماها نمی‌بینیم و به این مسائل توجه نمی‌کنیم،

جنگ ۸۰ ساعته و ۸ساله

ما در اصل می‌خواهیم یک مقایسه‌ای بکنیم بین یک جنگ ۸۰ ساعته و جنگ ۸ ساله. جنگی که در ایران در شهریور ۱۳۲۰ رخ داد جنگی بود که طی ۸۰ ساعت به پایان رسید و آن‌ها توانستند به سرعت ایران را بگیرند که خودشان تعجب کردند که چطور شد که هیچ مقاومتی صورت نگرفت در مقابلشان، این عنوان جنگ ۸۰ ساعته را آمریکائی‌ها دادند و مطبوعات آمریکائی به اتفاقاتی که شهریور ۱۳۲۰ در ایران رخ داد عنوان کردند که خودش حاوی یک طنز و تحقیر هم هست متأسفانه. جاهای دیگر هم جنگ شد در جنگ جهانی دوم و آن‌ها هم مورد هجوم واقع شدند، اما بالاخره یک مقاومتی صورت گرفت و خود ما در تاریخ هر وقت کشورمان مورد هجوم بیگانگان قرار می‌گرفت، مقاومت می‌کردیم که من به مواردی از آن اشاره می‌کنم، ولی اینجا مطبوعات آمریکائی دست گرفتند این سوژه و این رفتار را تحت عنوان جنگ ۸۰ ساعته و حال شما بخواهید این جنگ را با جنگ تحمیلی و ۸ سال ایستادگی مردم ایران در این مقطع مقایسه کنید خب واقعاً باید بروید به سراغ دلایل آن اتفاق و چرا آنجا این اتفاق ۸۰ ساعت بیشتر طول نکشید و این عملیات ۸۰ ساعت طول کشید نه اینکه مقاومتی صورت بگیرد و یکی دو جا بعضی از افراد بر روی غیرت دینی و ملی خودشان یا روی بی‌اطلاعی‌شان یک مقاومت و ایستادگی کردند، نشان می‌دهد این گزارش‌ها که در خوزستان از نخلستان‌ها بعضی به صورت پراکنده به سوی ما تیر می‌اندازند، نشان می‌دهد که اصلاً این سازماندهی شده نیست و دولت هم به صراحت اعلام کرد که ما قصد مقاومت نداریم، اگر اجازه دهید این دو سه مورد را بخوانیم و این مقایسه را خدمتتان داشته باشیم. سه شهریور به ایران حمله می‌شود و نیویورک تایمز یک گزارشی به اصطلاح در همان چهار شهریور گزارشی می‌روند (که وارد ایران شدند و دو کشتی را در دریا نابود کردند، تأسیسات نفتی را نفت شاه و قصرشیرین تصرف کردند و گزارش شده است که نیروها با هیچ مقاومت جدی و یا رفتار خصمانه از سوی اهالی روبرو نشدند )و با کمال تعجب می‌نویسند که اصلاً مردم اطلاعی نداشتند که به کشور دارد حمله می‌شود و قرار است به کشور حمله شود در حالی که اینها از مدت‌ها قبل هشدار می‌دادند اما اینقدر اطلاع‌رسانی و عزم برای ایستادگی ضعیف و کم بود وقتی اینها به مناطق وارد می‌شدند می‌دیدند مردم هیچ اطلاعی ندارند که جنگی شده است و نیروهای خارجی آمده‌اند داخل. گزارش دیگری هم در نیویورک تایمز در ۲۷ اوت ۱۹۴۱ یعنی روز پنجم شهریور و روز دوم حمله با این تیتر (که مخالفت و مقاومتی در کار نیست زده می‌شود )و با صراحت می‌نویسد که نیروهای بریتانیا از چهار نقطه وارد ایران شدند و ظاهراً با مقاومت بسیار ضعیفی روبرو هستند، در واقع به نظر می‌رسد که نیروهای انگلیسی تا این ساعت با هیچ مقاومت واقعی روبرو نشدند و جزئیات عملیات را توضیح می‌دهند که چطور از خاک عراق وارد خرمشهر شدند و این نیروها به چند دسته تقسیم شدند و به سمت کرمانشاه در حال پیشروی‌اند و بعضی‌ها نگران‌اند که در گردنه پاتاق، همان‌جا که در عملیات مرصاد با منافقین درگیر شدیم در ارتفاع سه هزار پایی احتمال دارد مزاحمت‌هائی برای اینها ایجاد شود و روی این حساب خیلی با احتیاط می‌آمدند و وقتی به آن‌جا رسیدند دیدند که در پاتاق هم که واقعاً یک نقطه جدی است برای مقاومت هیچ مقاومتی صورت نمی‌گیرد، باز در یک گزارش دیگری که مربوط به هفت شهریور می‌شود (۲۸ اوت) مهاجمان به سرعت در ایران پیش می‌روند. من فقط نکات برجسته را می‌گویم و نمی‌خواهم وقتتان را با این بگیرم، اینجا می‌گوید که خیلی راحت آبادان را اشغال می‌کنند در چهل کیلومتری آبادان روستای مارد اشغال شد و به نظر می‌رسد که تمام جنوب ایران به تصرف بریتانیا در آمده است. البته در همان روز سوم این اتفاق افتاده است و این روز هفتم این گزارش را تکمیل می‌کند ولی در همان روز سوم خوزستان به تصرف اینها در می‌آید و خرمشهر را که خیلی راحت می‌گیرند و بعد می‌روند سراغ آبادان، گزارش شده که نیروهای هندی تأسیسات نفتی را از قوای ایرانی پاک کردند، قوائی وجود نداشت عملاً و به راحتی وارد شدند و مدام هم تأکید می‌کنند که تأسیسات نفتی آبادان را سالم سالم ما گرفتیم و هیچ مقاومت و اتفاقی نیافتاد در منطقه خالقین نیروهای بریتانیائی گیلان‌غرب را پس از مقاومت ضعیف از سوی نیروهای ایرانی اشغال کردند و ستون دیگری از نیروهای بریتانیائی از سرپل‌ذهاب به سمت تنگه پاتاق در حال پیشروی هستند که در گزارش قبلی یک اشاره‌ای به این شده بود. مطلب دیگری در واشنگتن دی‌سی به نام واشنگتن‌پست منتشر می‌شده است که در آن درباره تهاجم به ایران مطلبی نوشته شده و آمده متن اعلامیه که متفقین در برخی شهرهای ایران پخش کردند را آورده است که نشان می‌دهد خیلی نگران نیستند و گفتند که ما به شما غذا می‌دهیم و کاری با شما نداریم و می‌گویند سربازان ایرانی ما همچون دوست پا به کشور شما گذاشتیم و هیچ کاری به ضرر و آسایش کشور شما نمی‌کنیم، ما به شما می‌گوئیم سلام علیکم و شما هم به ما بگوئید و علیکم السلام. سرویس اطلاعاتی بریتانیا در روز چهارم گزارشی می‌دهد که خسارت وارده از سوی بریتانیا اندک بود و به ناوهای بریتانیائی هیچ آسیبی وارد نشد پیشروی در خاک ایران پیش از سپیده‌دم ۲۵ اوت یعنی روز سوم شهریور صورت پذیرفت، در منطقه خلیج‌فارس تفنگداران غافلگیرانه و اقدامات خرابکارانه پالایشگاه آبادان را تصرف کردند و نیروهای ارتش ایران در پایگاه‌های خود اسیر شدند و در نتیجه هیچ مقاومتی نشد و در جاهای دیگر مقاومت اندکی در مقابل پیشروی بریتانیا صورت می‌گیرد. این‌ها یک گزارش‌هائی از همین روزی که این‌ها وارد خاک ایران می‌شوند و در یک گزارش دیگری که بخش اطلاعاتی ارتش بریتانیا می‌دهد در ۲۵ اوت ساعت ۵:۴۵ بعد از ظهر، اینها سحرگاه به ایران حمله می‌کند و در این ساعت آبادان و پالایشگاه را گرفتند و هیچ آسیبی به پالایشگاه وارد نشده است و ما کنترل کامل آن را در دست داریم از جنوب پالایشگاه کمین‌گاه‌ها تیراندازی‌های پراکنده‌ای به سمت ما می‌شود و در آن طرف رودخانه هیچ پست نظامی ایرانی حضور ندارد که بخواهد مزاحم ما بشود و عبور از رودخانه و رفت و شد بین آبادان و بصره کاملاً امن و بی‌خطر است و در این منطقه هیچ مقاومت سازمان یافته‌ای در مقابل ما وجود ندارد. این بخشی از کتابی است که البته  مفصل  تقریباً ۸۰۰ صفحه‌ای است  که اتفاقات روز سوم و چهارم و پنجم شهریور . این جنگ ۸۰ روزه از یک ملتی که سابقه جنگ‌آوری زبانزد بوده خیلی بعید بوده، برخی از روشنفکران وقتی بااین مسئله مواجه می‌شوند تقصیر را گردن مردم‌ می‌اندازند و می‌گویند مردم کوتاهی کردند و خیلی عذر می‌خوام بی‌غیرتی کردند و حضور پیدا نکردند ، اما این عدم مقاومت اصلاً هیچ ربطی به مردم ندارد. خود رژیم پهلوی یا رضاشاه دستور ترک مقاومت را صادر کرده بود و اصلاً قبل اینکه او دستور ترک مقاومت را صادر بکند، فرماندهانش فرار را بر قرار ترجیح داد ه بودند و نامه‌ای را یکی از فرماندهانش سرلشگر مطبوعی که از فرماندهان ارتش رضاشاهی است، سرلشگر مطبوعی تلگرافی به رضاشاه می‌زند که ما از اینجا رفتیم که آسیبی به نیروهایمان وارد نشود و در جای دیگر مستقر شدیم، یک پی‌نوشت بسیار جالبی دارد. رضاشاه خودش نمی‌خواست مقاومتی صورت بگیرد ولی در آن لحظه خودش به مسخره بودن وضعیت ارتش و نظام پی برده بود، برمی‌گردد به سرلشگرش می‌گوید همیشه ۲۰۰۰ کیلومتر از خط مقدم دور و عقبی!؟ هم خود این آقای سر لشگر مقصر بوده هم خود رضاشاه که ارتش و نیروهای نظامی را به آن صورت درآورده بود. این وضعیت ما در شهریور ۱۳۲۰ در حالی که ما یک ارتش صد هزار نفری و ملتی حدود ۲۲ تا ۲۶ میلیون نفر داشتیم. کشوری با این وسعت که در هر جای آن می‌خواستیم می‌توانستیم مقاومت کنیم و خود آن‌ها هم فهمیده بودند و هم از جهت آشنائی با منطقه و زمین و هم از جهت اینکه یکبار اینچنین تجربه‌ای داشتیم، کاملاً تعجب‌ برانگیز بود که چرا اتفاقی نیافتاد. جالب است بدانید در جنگ جهانی اول هم کشور ما اشغال شد، اتفاقاً از همین جاهائی که در این جنگ وارد شدند در جنگ جهانی اول هم وارد شدند، چه روس‌ها از غرب و شمال‌غربی ایران چه انگلیسی‌ها از جنوب ایران و از شمال شرقی ایران وارد کشور ما شدند، دقیقاً مسیرها همان مسیرهائی است که در جنگ جهانی اول کشور ما از طریق آن اشغال شد و مورد هجوم واقع شد و دقیقاً ما ‌می‌دانستیم که این‌ها از کجا می‌خواهند وارد شوند، مسیرشان چیست و حتی چه امکاناتی دارند ولی باز هیچ اتفاقی نیافتاد و مقاومتی صورت نگرفت، حالا ما باید بررسی کنیم که چرا ما به این وضع دچار می‌شویم که مردم مقاومتی نمی‌کنند که به نظر من حق هم با مردم بوده و ارتش هم ایستادگی نمی‌کنند، بحث نفوذ و عوامل نفوذی. در همین اشغال آبادان و پالایشگاه آبادان هم بحث نفوذ خیلی کارآمد بود و فکر نکنید این‌ها با نیروی نظامی خیلی راحت آمدند و گرفتند. مقاومتی هم صورت نمی‌گرفت اما از مسئله نفوذ اصلاً غفلت نکنید در این ماجرا بنده سال‌ها پیش در اسناد فراماسونری کار می‌کردم، به سندی برخورد کردم که اعضای یک لوژ انگلیسی به نام لوژ روشنائی که قبلاً در شیراز فعالیت می‌کرد و از زمان کودتای رضاشاه آمد در تهران و فعالیتش را در تهران ادامه داد اینها به عنوان جشن در شبی که می‌خواهد به ایران حمله شود، افسران محافظ پالایشگاه آبادان را به یک مهمانی دعوت کردند و شب در آن باشگاه را با زنجیر غفل کردند که این‌ها نتوانند بیرون بیایند و البته اگر بیرون هم بودند اتفاقی نمی‌افتاد ولی اینکه که آن‌ها اینقدر ساده بگیرند و بعد اعلام کنند که پالایشگاه آبادان را بدون هیچ مقاومتی گرفتیم این یک مقدار به اصطلاح دردآور است و نشان می‌دهد این سقوط و تسلیم کاملاً برنامه‌ریزی شده بود که بخشی از آن را تشکیلات فراماسونری انجام داد و بخشی را خود دربار پهلوی. این را باید در ماهیت ارتش و رژیم پهلوی یک مقدار جستجو بکنیم.

عشایر مرزداران ایران /تشکیل ارتش افتخار رضا خان

می‌دانید افتخار رضاشاه که در مستند انقلاب ۵۷ و برخی کارها می‌بینید یکی از افتخارات رضاشاه را این می‌دانند که ارتش به اصطلاح قدرتمند و ارتش یکپارچه و قشون متحد تشکیل داده است. ما در زمانی که مورد هجوم روس‌ها واقع شدیم اصلاً ارتش نداشتیم و چطور دفاع می‌کردیم وقتی کشور به یک بحرانی مواجه می‌شد و هجومی به کشور می‌شد، رؤسای ایلات و عشایر و مردمی که در شهرها زندگی می‌کردن خودشان را موظف می‌دانستند که از کشور دفاع کنند، بنابراین شاه و دربار اعلام می‌کردند و مردم می‌آمدند و ایلات و عشایر موظف بودند که نیرو بدهند و اصلاً منتظر این نبودند که شاه اعلام کند که حرکت کنید و اینها حرکت کنند اصلاً عشایر ما که در مرزها مستقر بود یکی از وظایف جدی‌شان دفاع از کشور بود و همیشه آماده بودند و احتیاجی به مانور و آموزش‌هائی که الان مرسوم است در ارتش‌ها نداشتند و خودشان با توجه به شرایط اقلیمی که داشتند شرایط آمادگی را داشتند. به خاطر اینکه کوچ‌رو بودند و باید کوچ می‌کردند، هم بالاخره در کوچ‌شان با مشکلاتی مواجه می‌شدند که باید دفاع می‌کردند و بالاخره همیشه آماده بودند بدون هزینه‌ای برای کشور و تازه از آن‌ها هزینه هم می‌گرفتیم و باید مالیات می‌دادند و اگر جنگ می‌شد باید بچه‌هایشان می‌رفتند به جنگ و در شرایط دیگر هم باید گوسفند مالیات می‌دادند، دام‌پروری ما با این می‌چرخید و همه چیز بهم می‌خورد در آن مقطع. البته نداشتن یک ارتش و یک قشون، یک نیروی دفاعی آموزش‌دیده با توجه به شرایط دنیا و ارتش‌هائی که در اطراف ما هر روز داشتند تجهیز می‌شدند، یک ضرورت بود ولی اینکه ما این را نادیده بگیریم و بیائیم با آن رفتاری که با این‌ها داشتیم زمینه رشد این‌ها را بوجود بیاوریم خیلی بد بود که ان‌شاءالله به آن اشاره خواهیم کرد.

من یک مقدار می‌روم به عقب‌تر از دوره پهلوی و جنگ‌هائی که روس‌ها به ما تحمیل کردند .

 

جنگ های قبل از پهلوی

در ۱۸۱۲ میلادی مقارن با ۱۲۱۸ قمری که البته اینجا بحث‌هائی مقارن تاریخی دارد که ما واردش نمی‌شویم، ما مورد هجوم روس‌ها واقع شدیم در حالی که اصلاً ارتش نداشتیم، روس‌ها که به ما حمله کردند، امپراطوری تزاری به ما حمله کرده و مردم به مقاومت برخواستند مردم منظورم ایلات و عشایر و مردم عادی هستند و جنگی که روس‌ها به ما تحمیل کردند، ۱۲۱۸ شروع شد و ۱۲۲۸ با توطئه و تخریب و تفتین انگلیسی‌ها و اعتماد رجال سیاسی ما به انگلستان متأسفانه با ناکامی ما مرحله اولش خاتمه پیدا کرد. اما ما ده سال جنگیدیم که ۱۰ سال کم نیست مردم یک کشور درگیر جنگ باشند، البته تفاوتش با دفاع مقدس این بود که فقط شهرهای مرزی درگیر بودند و البته از مرکز به آن‌ها کمک می‌شد و البته ما ده سال جنگیدیم و البته در مقاطعی اگر ایران مغلوب جنگ نرم دشمن نمی‌شد باز ایران می‌توانست بایستد و حتی می‌توانست پیروز جنگ‌هایی که روس‌ها به ما تحمیل کردند باشد، جنگ چریکی نیروهای ایرانی در برخی از مناطق کاملاً ارتش تزاری را زمین‌گیر کرده بود، ما در برخی جاها با اینکه شکست نخوردیم، آن‌ها را هم شکست دادیم و غنائم خوبی هم از ارتش تزاری گرفتیم و مثلاً توپخانه ارتش تزاری را با همین جنگ پارتیزانی و چریکی نیروهای ایرانی ازشان گرفتند، جنگ در کوهستان تخصص نیروهای عشائر ما بود که واقعاً توانستند ضربات جدی به روسها بزنند، همین که این جنگ ده سال طول می‌کشد نشان می‌دهد یک ملت بدون اینکه دولتش خیلی کارآمد باشد دست از مقاومت برنمی‌دارد و تازه این برای مناطقی است که هنوز اشغال نشده است، در مناطق اشغالی هم عرض خواهم کرد که مقاومت چگونه صورت می‌گرفت،

قاجار به جای مردم به انگلیس و فرانسه و مذاکره اعتماد کردند

متأسفانه ما در دوره اول این جنگ‌ها با جنگ نرم دشمن زمینگیر شدیم، اولاً دستگاه قاجار، با توجه به اینکه ظرفیت را داشت به نیروی مردم باور نداشت رفت سراغ انگلیسی‌ها و با آن‌ها پیمانی بسته بودند که از آن‌ها کمک بگیرند، اعتماد کردند به انگلیسی‌ها و آن‌ها آنجائی که باید کمک می‌کردند به ما نکردند بعد رفتند سراغ فرانسوی‌ها برای اینکه از ناپلئون کمک بگیرند، این را هم توفیقی درش نداشتند چون ناپلئون با روس‌ها به توافق رسید و پیمان( تیلسیت) را بست و به ایران پشت کرد و یک رودست حسابی خوردیم. فرماندهان ما را اغوا کردند، از ظرفیت اقلیت‌های قومی و مذهبی استفاده کردند برای اینکه ظرفیت ما را از بین ببرند، اما با این اوصاف ایران مقاومت می‌کرد، نه تنها مقاومت می‌کرد بلکه در اواخر جنگ توانست ورق جنگ را برگرداند، این را که عرض کردم ظرفیت‌هاست و بنده یک ظرفیت را خدمتتان گفتم عشایر که نیروهای رزمنده ما بودند و هزینه‌ای هم به ما تحمیل نمی‌کردند و با شیوه جنگیدن خودشان دشمن را زمینگیر کردند، حالا ما باید یک اهتمامی بکنیم و این‌ها را سازماندهی بیشتری بکنیم. در اواخر جنگ عباس‌میرزا و قائم‌مقام به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند با این وضعیت جنگ را اداره کنند، متأسفانه تشکیلات فراماسونری از همین مقطع در ایران راه افتاد، حداقل اعضای وابسته به فراماسونری در دربار و دستگاه‌های حاکمیتی نفوذ کردند، فردی که سفیر انگلیس در ایران است با صراحت می‌گوید که هر چند نتوانستم در ایران تشکیلات ماسونی راه بیاندازم و بعداً میرزا ملکم‌خان ایجاد می‌کند اما توانستم اغلب درباریان و اطرافیان فتحعلی‌شاه قاجار را به جرگه فراماسونری در بیاورم، این خیلی مهم است بعداً شما فشار دربار ایران به عباس میرزا و قائم‌مقام برای خاتمه جنگ را دلایلش را خوب می‌فهمید و متوجه می‌شوید چرا کشور ما با اینکه در اشغال بود چرا مجبور کردند آتش‌بس را بپذیریم. عباس‌میرزا و قائم‌مقام هیچکدامشان نمی‌خواستند آتش‌بس را بپذیرند، ولی یواش یواش تهران به آذربایجان و تبریز و سلطانیه زنجان که مرکز تجمع قوای ما بود دیگر کمک نمی‌کردند و آذوقه نمی‌فرستادند، یواش یواش می‌گفتند این جنگ بی‌فایده است و چرا با گفتگو مسائل را حل نمی‌کنیم، انگلیسی‌ها هم خیلی در این ماجرا مؤثر بودند و آدمهایشان هم در تشکیلات ماسونی در دربار انجام می‌دادند و سفیرشان رسماً به فتحعلی‌شاه گفت شما چرا می‌جنگید، شما آتش‌بس را بپذیرید ما کمک می‌کنیم به اینکه حقوق ایران از بین نرود، این وعده را به ما دادند و ما با این وعده رفتیم پای قرارداد گلستان که متأسفانه بخش‌های مهمی از قفقاز را آنجا از دست دادیم،

ناامیدی از دربار و مذاکره  و رجوع به فتاوای جهاد علما و مردم

در هر صورت ما در اواخر این دوره این جنگ‌ها، عباس‌میرزا و قائم‌مقام متوجه می‌شوند که از دربار به‌ آن‌ها کمکی نمی‌َشود و دست به دامان علما می‌شوند و از آن‌ها می‌خواهند فتاوای جهاد صادر کنند، علما هم با توجه به اینکه ایران برایشان اهمیت دارد، مرجعیت شیعه برایش همیشه ایران اهمیت داشته و دارد، از آن دوره که شیعه در ایران رسمیت پیدا کرد، مراجع چه در ایران و چه در نجف دست به کار می‌شوند و فتاوایی صادر می‌کنند که امروز این فتاوا در غالب کتاب‌هائی منتشر شده است تحت عنون فتاوای جهادیه، البته در این دوره و دوره دوم بیشتر است فتاوا. که بر هر مسلمانی واجب می‌داند که از ایران دفاع کند در مقابل کفار روس، جنگنده این جنگ شهید است، این اتفاق مهمی است در جریان تشیع. ما قبلاً جنگ در رکاب امام معصوم (ع) را جهاد می‌دانستیم، اما الان به خاطر ایران و اهمیتی که ایران دارند در صیانت از تشیع، علمای ما فتوا صادر می‌کند هر کس در رکاب فتحعلی‌شاه بجنگد، کشته شود شهید است. این اتفاق مهم است و این تفکر عمیق مرجعیت شیعه را نشان می‌دهد در دفاع از ایران و سرزمین‌های اسلامی و صیانت از ایران که خانه تشیع شده است و تشیع در آن مستقر شده و حیات خود را ادامه می‌دهد خیلی مهم است. حتی می‌گویند کسی که تدارکات می‌کند و آذوقه برای این‌ها می‌برد اگر در مسیر بردن آذوقه کشته شود، شهید است. اتفاقی که در این فتوا رخ داد این بود که فقط در آذربایجان صد هزار نفر به قوای ایران پیوستند و اصلاً سرنوشت جنگ عوض شد و ما همه جاهائی که از دست داده بودیم پس گرفتیم، در جنگ‌های دوره دوم هم با همین فتاوا جنگ که شروع شد قوای ایرانی رفتند و همه مناطق را پس گرفتند ولی متأسفانه باز جنگ نرم دشمن و عوامل نفوذی، این ظرفیت‌ها را از بین برد و نمی‌خواستند علما خیلی در امور ورود کنند و جریان ماسونی در کشور و جریان غرب‌گرا نمی‌توانست بپذیرد که روحانیت اینچنین در امور وارد شود، خب این وارد حوزه‌های دیگر هم شد، اول جنگ نظامی بود و بعد آن‌ها به ما تهاجم اقتصادی کردند و تهاجم فرهنگی و در همه این حوزه‌ها علما در مقابلشان ایستادند و تهاجم سیاسی هم داشتند و در همه حوزها علما ایستادند و اینها نمی‌خواستند ولی نقطه شروع خوبی بود برای ما برای اینکه از این ظرفیت استفاده کنیم بنابراین این دومین ظرفیت ما بود، رجال ایران‌دوست و متدین نظیر قائم‌مقام و عباس‌میرزا، مرجعیت شیعه، نیروی عشایر. حالا این‌ها با چه چیزی انگیزه پیدا می کردند چون پولی که به آن‌ها نمی‌دادند و این عرق میهنی بود که به خانه‌اش حمله کردند و عذر می‌خوام هر حیوانی هم اگر به خانه‌اش حمله کنند مقاومت می‌کند، چه برسد به انسان که این را برای خودش فرض می‌داند و چه برسد به مسلمان که باز برای خودش این را فرض می‌داند. آن چیزی که محرک قوای ایرانی بود، علاوه بر آن نفوذ مرجعیت شیعه، شعائر شیعی بود، ما این را در دوره صفویه داریم در دوره قاجار هم داریم، در دوره پهلوی نداریم و در جنگ تحمیلی در دفاع مقدس داریم.

 

فرهنگ شیعی ، مقاومت مردم، شهادت یکصد عالم

در دوره صفویه به عنوان مثال یک نمونه عرض کنم، در منابعی که از زمان صفوی آمده، که ایرانی‌ها قبل از حمله و وقتی می‌خواستند حمله کنند یک عزاداری داشتند و با شعار یا حسین حمله می‌کردند به اون مناطقی که مدنظرشان بود، در جنگ روس‌ها علیه ما شهر گنجه که الان متأسفانه جزء ایران نیست این با خیانت حاکم آن شهر جزء فرماندهان سپاه ایران بود که متأسفانه خیانت کرد این شهر سقوط می‌کند در روز عاشورا و قوای روس وارد می‌شود و کشتار می‌کنند و خون در کوچه‌ها گنجه راه افتاده بود به واسطه کثرت کشتار روس‌ها و خود سردار ایرانی و بچه شش‌ماهه‌اش را هم می‌کشند و کشتار فجیع و وحشیانه‌ای می‌کنند. سال بعد درست شب عاشورا قوای ایران آماده می‌شوند برای پس گرفتن گنجه و در تواریخ آماده سپاهیان ایران جمع می‌شوند آنجا شروع می‌کنند به عزاداری و بعد با شعار یا حسین روز عاشورا می‌روند و گنجه را پس می‌گیرند و همان بلائی را سر روس‌ها می‌آورند که روس‌ها عاشورای قبل سر نیروهای ایرانی و اهالی گنجه آورده بودند، این هم یک ظرفیت بود و یک ظرفیت بزرگ. دو بار ما اشتباه کردیم و منظورم از ما سردمداران کشور با انگیزه‌های مختلف هستند و این ظرفیت را نادیده گرفتیم و هر دو بار کشور شکست خورد.

یک بار در دوره نادرشاه این اشتباه رخ داد و نادرشاه فکر می‌کرد می‌تواند با سنی‌های افراطی در منطقه به توافق برسد و دنبال امپراطوری بود و می‌خواست یک امپراطوری ایجاد کند و به حجاز  و … پیام داد که شما شیعه را به عنوان مذهب پنجم جهان اسلام بپذیرید و ما هم تشیع را در ایران از رسمیت می‌اندازیم، این کار را نادر کرد و تشیع را در ایران از رسمیت انداخت ولی آن‌ها این کار را نکردند و ما تشیع را به عنوان مذهب پنجم نپذیرفتند، جریان افراطی را عرض می‌کنم مگرنه ما با اهل سنت مشکلی نداریم. جریان افراطی که اتفاقاً در همان زمان ایرانی‌های سنی‌مذهب هم با آن‌ها می‌جنگیدند، در دوره کریم‌خان زند گزارش داریم طرف اهل لار و عوض فارس است و نامه نوشته است که دو سه روز است از جهاد با وهابیه برگشته‌ام، اهل سنت است و رفته بود در آن مناطق با وهابی‌ها می‌جنگید. این را به این خاطر گفتم که اینطور گمان نشود که ما با اهل سنت مشکلی داشته‌ایم در دوره افشاریه و نادر خواست این اقدام را انجام داد که نظر کشورهای منطقه را جلب کند و آن‌ها نظرشان جلب نشد، فقط خسارتی که ما دیدیم تشیع در ایران از رسمیت افتاد و نادر هم خیلی سخت می‌گرفت در این ماجرا و شب عاشورا برای پسرش عروسی می‌گیرد، همان شب سرداران ایرانی در چادرهایشان جمع می‌شوند برای سیدالشهدا عزاداری می‌کنند، نادر صبح که متوجه می‌شود این‌ها را به جرم ارتکاب دو عمل اعدام می‌کند، یکی اینکه در شب عروسی پسر من عزاداری کردید و نمی‌گوید در شب عاشورا و دوم اینکه می‌گوید من منع کرده بودم این کارها را چرا این کار را کردید؟ این اتفاقات وقتی می‌افتد سپاه نادر انگیزه خودش را برای دفاع از دست می‌دهد و صبح نادر را ترور می‌کنند و می‌کشند، عصر تمام ارتش افشاری و تمام میراث ارتش افشاری به غارت می‌رود و هیچ چیز باقی نمی‌ماند. در دوره قاجار، این تنبه را داشتند که اشتباه نادر و امثال نادر را تکرار نکنند، اما دوره پهلوی رضاخان می‌آید روی کار و تمام این ظرفیت‌های مقاومت ما را از بین می‌برد که به آن اشاره می‌کنم. جنگ‌های دوره اول با آتش‌بس و خسارت بزرگی که ما می‌بینیم تمام می‌شود و جنگ‌های دوره دوم شروع می‌شود در این فاصله که کشور ما بخش‌های مهمی را از دست داده در مناطق اشغالی ما باز می‌بینیم که این فرهنگ شیعی است که مردم را به مقاومت وادار می‌کند و مقاومت گسترده است در این مناطق. ما نزدیک به یکصد عالم و مجتهد بزرگ در این مقطع، در دوره دوم مقطع جنگ‌ها در قفقاز کشته می‌دهیم و به شهادت می‌رسند برای مقاومتی که در دوره اشغال انجام دادیم.

کلاه گشادی به نام گلستان و جدایی بخش هایی از ایران ثمره نفوذ در حکومت

ایران سرش کلاه رفت و آتش‌بس را پذیرفت و رفت گلستان و قرارداد را امضا کردیم و دیدیم نه تنها چیزی به ما ندادند بلکه بخش‌های از کشور ما را که اشغال کردند رسماً از ما جدا کردند، البته این آتش‌بس بود و ایران زیر بار نرفت و بنابراین تقریباً ۱۲۳۸ قمری ده سال بعد دوباره آتش جنگ شعله‌ور شد و این دوره سه سال طول کشید و در این دوره عباس‌میرزا و قائم‌مقام از همان ابتدا از مراجع شیعه استفاده کرد و فتاوا صادر شد و تمام مناطق از دست رفته را پس گرفتیم در حدود دو سه ماه. این را بگویم که ما هنوز ارتش نداریم و منتها این ظرفیت‌ها را داریم که با استفاده از آن تمام مناطق از دست رفته را پس می‌گیریم، مناطق از دست رفته که عرض می‌کنم جائی به وسعت ارمنستان فعلی، آذربایجان فعلی، قفقاز فعلی،‌ داغستان را در نظر بگیرید و فکر نکنید مثل این جنگی که الان در سوریه است که یک شهر را پس گرفته‌ایم. آن قسمتی که از ما جدا شد الان سرزمین چند کشور به حساب می‌آید، بعد از ده‌سال اشغال ما پس گرفتیم و متأسفانه این دست‌های فتنه‌گر مشغول کار شدند و ظرفیت‌های مقاومت را غیرفعال کردند و البته چیزهائی را می‌گویند و من باورم نمی‌شود که این عمومیت داشته باشد ولی می‌تواند به شکل موردی مورد اعتنا قرار بگیرد، اهانت‌هائی هم به علما می‌کردند در این دوره برای اینکه چهره علما را مشوح کنند حجم این اهانت‌ها خیلی بالا نشان می‌دهند که ظاهراً اینطور نیست و برخی از این‌ها به علما اهانت می‌کردند که شما باعث جنگ شدید در صورتی که علما وارد جنگ نشدند و الان هم در مقالاتی که روشنفکرها در مقالات و کتابهایشان می‌نویسند می‌گویند که ایران سرزمین‌هایش را از دست داد و الان در شبکه‌های اجتماعی هم متأسفانه می‌بینید حرف‌های بی‌اساس را که هیچ ربطی به روحانیت و جمهوری اسلامی ندارد. یکی از بحث‌های بی‌اساس این است که علما باعث جنگ شدند، نه ما باعث جنگ نشدیم، کشور و سرزمین‌مان رو گرفتند و رفتیم می‌خواهیم پس بگیریم، بعد هم مقاومتی که مردم ایران در سرزمین‌های اشغالی می‌کردند و نامه‌هایی که به علما می‌نوشتند و هر روز زن و بچه و آدم‌هایی که آن طرف مانده بودند، گریه و زاری و التجا می‌کردند، شما مگر غیرت ندارید ما اینجا زیر دست کفار و اجنبی مانده‌ایم، چرا هیچ کاری نمی‌کنید، آن داخل مقاومت می‌شد، می‌کشتن ایرانی‌هایی که داخل مناطق مانده بودند را و نسل‌کشی می‌کردند در آن مقاطع و این‌ها کمک می‌خواستند هیچ کسی نمی‌تواند دفاع مشروع و تلاش برای بازپس‌گیری را متهم کند و زیر سؤال ببرد الا جریان روشنفکری. همین الان می‌بینید چه بساطی سر این پایگاه نوژه درآورده‌اند. سایت‌های خارجی که هیچ، روزنامه‌ها و سایت‌های داخلی و مجلس ما این بحث‌ها انجام می‌شود و خودشان هم می‌دانند که ایران پایگاه نداده و طی توافقی این‌ها می‌آیند اینجا فرود می‌آیند و سوخت‌گیری می‌کنند و می‌روند عملیات می‌کنند، علیه داعش و گروه‌های تروریستی. فقط این‌ها هستند که در طول تاریخ جریان مقاومت را زیر سؤال می‌برند و متهم می‌کنند به جنگ‌آفرینی و خلاصه این ظرفیت را از بین می‌برند و این‌دفعه نه تنها جاهایی که از دست داده بودیم را پس نمی‌گیریم و بخش‌های دیگری هم بهش اضافه می‌شود و نخجوان و گنجه و … از ایران جدا می‌شود و با خفت و وقتی مقاومت نمی‌کنیم البته دولتمردان و وقتی با دشمن سازش می‌کنند، صحنه‌های خیلی بدی رقم می‌خورد در تاریخ ملت‌ها از جمله کشور ما. البته مردم ما روحیه‌شان را از دست نداده بودند و در جریان این جنگ‌ها شما قیام مردم تهران را دارید و حتی در اوج آن شکست و وقتی به ما حمله شد و قسمتی از سرزمین‌های ما جدا شد و از ما غرامت هم گرفتند، برای دادن غرامت دولت پولی نداشت و وقتی ذلت را می‌پذیری، دیگر آن‌ها حد یقف ندارند و زن‌های ایرانی جمع شدند طلاهایشان را دادند. در آن زمان عکس نبود ولی نقاشیش هست که تپه مانندی در جلو عباس‌میرزا و عامل روس از طلاهایی که زن‌ها داده بودند بوجود آمد و آن را به روس‌ها دادند و به این هم بسنده نکردند و رفتند در خانه صدرالعظم ایران و دو سه زن گرجی که آن‌ زمان جزء مردم  ایران بوده و اینان مسلمان بودند و در خانه ایرانی‌ها بودند و گفتند که این‌ها اتباع روسی هستند و همسران صدرالعظم ایرانی را از خانه‌اش کشیدند بیرون و بعد مرحوم میرزانصیر مجتهد تهرانی طاقت نیاورد و حکم داد مردم ریختند و در اوج شکست و تهیدات آن‌ها گریبایدوف و اتباع سفارت را مردم تکه‌تکه کردند به خاطر این خشمی که به آن‌ها مستولی شده بود به جهت اینکه قسمتی از کشور را از دست داده بودند و حالا هم به نوامیس دست درازی می‌کنند، مردم و روحانیت از مقاومت بازنایستادند. این که عرض کردم دوره فتحعلی‌شاه است.

 

در دوره ناصرالدین شاه ما از تزار روسیه به ناصرالدین شاه نامه داریم، در این نامه گفته شده که ما دو تا کشوریم که با هم دوستیم، و تا  شما به مردم مناطق اشغالی بعد از حدود صد سال هنوز در مناطق اشغال مقاومت بود و از دست دادن این مناطق یک خفت بزرگ بود که دامن آن‌ها را گرفت، ما سه بار دیگر هم جنگیدیم و هر سه بار با انگلیس بود برا سر هرات و افغانستان، هرات برای ایران بود و دروازه ورود ایران به هند هرات بود و به واسطه آن ما در افغانستان خیلی حضور و نفوذ داشتیم. انگلیسی‌ها وقتی به هند آمدند برای صیانت از هند برنامه‌ریزی کردند تا می‌توانند بیایند از داخل خاک ایران و روی این حساب ۸۵۰۰ کیلومتر از بلوچستان را از ما جدا کردند، بلوچستان حدود ۱۵۰۰۰ کیلومتر بود همین سیستان و بلوچستانی که ما داریم بخش بلوچستانش، انگلیسیا آمدند ۸۵۰۰ کیلومتر را با توطئه و فریب افراد از ایران جدا کردند، به آن هم بسنده نکردند و رفتند هرات تا آن‌هم جدا کنند و تزشان هم این بود که ما در خاک خودمان دفاع نمی‌کنیم و خاک‌شان کجاست الان هندوستان. و آن‌ها آمدند بالاجبار با قلدری با ما در هند همسایه شدند و هند اشغالی را خاک خودشان می‌دانند و می‌گویند ما در خاک خودمان با دشمن جنگ نمی‌کنیم و می‌رویم جلوتر، جلوترشان کجاست؟ افغانستان، بلوچستان و هرات. سر هرات ما سه بار جنگیدیم. یک بار در دوره عباس میرزا بود که آنجا این رشادت ایرانی‌ها را می‌بینیم، در دوره محمد شاه هم می‌جنگیم، در دوره عباس‌میرزا، دیگر او مریض می‌شود و انگلیسی‌ها پشت افغانی‌ها می‌آیند و به آن‌ها کمک می‌کنند ما نمی‌توانیم موفق شویم و عباس‌میرزا به مشهد برمی‌گردد و در آنجا فوت می‌کند و بعد پسرش محمدشاه جنگ را ادامه می‌دهد که دوره دوم جنگ‌هاست که در این دوره انگلیسی‌ها خیلی جدی وارد جنگ می‌شوند، انگلیسی‌ها مطالعات عمیقی راجع به ایران داشتند و در همان جنگ روسی‌ها، به اسم اینکه می‌خواهند به ما کمک کنند در ایران بسیار ورود کردند و توانستند ریز زندگی ما را بدست بیاورند، فرمانی پادشاه‌شان صادر کرده بود که از جزئیات زندگی ایرانی‌ها بدست بیاورید. راه‌هایشان، پوشش مردان، زنان، ظرفیت‌های نظامی و … پول مفصلی هم داده بود که کتب خطی را از ایران خارج کنند که خیلی گسترده و برادرش آثار باستانی را از ایران خارج می‌کند، در ماجرای جنگ دوم هرات ما در حال فتح شهر بودیم که در اسنادی که در دوره قاجار بنده می‌دیدم که محمدشاه پشت توپ خودش نشسته و به ترکی فحش می‌دهد به نیروهای افغانی و تشویق می‌کند که بزنید با توپ که ان‌قریب که وارد هرات بشویم و هرات را بگیریم. در اینجا انگلیسی‌ها به طور جدی وارد می‌شوند و یکی از افسرانشان به نام سرگرد مکویل که سرگرد اطلاعاتی است مدت‌ها در هرات زندگی کرده بود و حتی تغییر لباس داده بود و به عنوان مولوی در یکی از مساجد هرات نماز می‌خواند روزی که قوای ایرانی می‌خواهند وارد هرات شوند لباس مولوی‌گری را کنار می‌گذارد و لباس نظامی می‌پوشد و می‌رود پیش حاکم هرات و حاکم هرات با تعجب می‌گوید من شما را قبلاً در کسوت دیگری دیده بودم و می‌گوید من سرگرد مکویل هستم، افسر ارتش بریتانیا و جلو قوای ایران را می‌گیرند. بار سوم ما در دوره ناصرالدین شاه می‌جنگیم، در این دوره ایران تجربیات دو جنگ را داشته و خیلی محکم می‌رویم و هرات را پس می‌گیریم و با رشادت بوده است. در این دوره ما هنوز ارتش نداریم. در آنجا که به ما تهاجم شده بود ده سال توانستیم روس‌ها را زمین‌گیر کنیم، و سه سال روس‌ها را زمینگیر کردیم که با توطئه انگلیسی‌ها و … شکست خوردیم بدون اینکه ارتشی داشته باشیم. در دوره ناصرالدین شاه ما فهمیدیم که الان اگر برویم و در هرات عملیات کنیم و آنجا را پس بگیریم انگلیسی‌ها از کجا به ما ضربه خواهند زد. اینکه عرض کردم ما در جنگ جهانی دوم از همان مناطقی مورد هجوم واقع شدیم که در جنگ جهانی اول شده بود در جنگ هرات هم همین اتفاق رخ داد در دوره ناصرالدین‌ شاه. او می‌دانست اگر هرات را بگیرد،‌ نقطه ضعف ما خوزستان است و انگلیسی‌ها از خوزستان وارد کشور می‌شوند دستور داد استحکامات خیلی محکمی در خرمشهر ایجاد کردند و کسی باور نمی‌کرد استحکامات ایران در خرمشهر به سادگی مورد اشغال قوای مهاجم واقع شود و به عبارتی فکر همه جا را کرده بودیم که بتوانیم هرات را پس بگیریم. رفتیم و هرات را پس گرفتیم و متأسفانه باز خیانت آن آدم و سرداری که در خرمشهر گذاشته بودیم برای دفاع از خرمشهر باعث شد استحکامات ما به راحتی سقوط کند در مقابل پنج هزار نفر که اکثرشان هم هندی بودند و آمدند خرمشهر را گرفتند و تهدید کردند که ما می‌آئیم به سمت تهران که در اینجا قاجار ترسیدند و البته کوتاه نیامدند. انگلیسی‌ها عوامل‌شان را فرستادند که بگویند جنگ فایده‌ای ندارد و برای چه می‌جنگید و با گفتگو مسئله را حل می‌کنیم. ناصرالدین شاه گفته بود که یک هیأت برود فرانسه که واسطه بود با انگلیسی‌ها مذاکره کند و پس می‌گیریم. هیأتی با عضویت فرخ‌خان امین‌دوله و عضویت میرزا ملکم‌خان رفتند فرانسه و اتفاقا قبل از اینکه به فرانسه بروند وارد یک تشکیلات ماسونی به عنوان لژ سنسرآمتیه شدند و بعد رفتند پشت میز مذاکره و هراتی را که ما با نیروی نظامی گرفته بودیم با گفتگو پس دادند، یک دست‌ نوشته‌ای از ناصرالدین شاه داریم و منتشر هم کردیم، که نوشته فخرخان نتیجه به عکس داد و قرار نبود این اتفاق بیافتد. اینها گفته بودند که آتش‌بس و می‌رویم با گفتگو هرات مال ماست و می‌رویم گفتگو می‌کنیم سوءتفاهمی است که برطرف می‌شود، فرخ‌خان نتیجه به عکس داد از این فقره تا به قیامت خواهم سوخت. یعنی یک کلاهی سرش گذاشتند که بدبخت تا آخر عمرش حسرت می‌خورد که چرا گول این آدم‌ها را خوردم. بدین ترتیب هرات هم از ایران جدا شد با پنج هزار نفر نیروی مهاجم که تا اهواز هم پیش آمدند. البته اکثر قوای ما در هرات می‌جنگید ولی می‌توانستیم جلوی این ماجرا را بگیریم. این رعبی که از انگلیسی‌ها در دل قاجارها انداخته بودند متأسفانه کار خودش را کرد و ما خیلی ساده آن‌جا تسلیم شدیم و در جنگ جهانی اول ایران دوباره اشغال می‌شود، کشور ما حسابی بهم ریخته است و ما ۱۹۰۵ مشروطه در ایران به نتیجه می‌رسد و ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول شروع می‌شود، همان موقع می‌آیند و یواش یواش ایران را اشغال می‌کنند، عثمانی‌ها غرب را اشغال کردند، آلمانی‌ها هم وارد بعضی مناطق ایران شده بودند و روس و انگلیس هم کشور ما را اشغال کردند، کشور ما به شدت آسیب‌دیده است و این دوره حتی دوره ناصرالدین شاه نیست، دوره ناصرالدین شاه ما یک قدرتی داشتیم، اینجا آن قدرت را هم نداریم. من می‌خواهم بگویم و شما هم ان‌شاءالله به این نتیجه می‌رسید که دفاع و مقاومت اگر آن ظرفیت‌هایش از بین نرود ربطی به دولت و حاکمیت ندارد و البته از طرفی دولت و حاکمیت می‌تواند انگیزه مقاومت را خیلی بالا ببرد، می‌تواند انگیزه دفاع را نابود کند و از بین ببرد و به قشون و ارتش و اینها خیلی ربط پیدا نمی‌کند. اینها مهم هستند و نمی‌خواهم اینطور برداشت شود که فقط نیروی انسانی، من معتقدم نیروی انسانی حرف اول را می‌زند ولی نیروی انسانی که مجهز باشد قطعاً موفق‌تر خواهد بود. این نیست که با دست خالی رفت و هر کاری را انجام داد و بالاخره هر چیزی لوازم خودش را می‌طلبد. ما در مشروطه کشورمان دچار هرج و مرجی شد که سابقه نداشت و دوره ناصرالدین شاه ایران اگر جنگ هم می‌کرد، داخلش هرج و مرج نبود، هرج و مرج راه‌ می‌انداختند ولی کنترل می‌کردیم،

دوره مشروطه هرج و مرج راه افتاد و تهاجم هم اتفاق افتاد و حسابی به هم ریخت اوضاع ایران. بیشترین نفوذی که انگلیسی‌ها در جزایر خلیج‌فارس کردند، در همین مقطع است، جدائی بحرین کلیدش در همین مقطع می‌خورد و انگلیسی‌ها از همین ضعف دولت مرکزی ایران استفاده می‌کنند و در خیلی جاها مستقر می‌شوند و خیلی شانس آوردیم که کیش و هرمز و هنگام و … را از ایران جدا نکردند و واقعاً شانس آوردیم. حالا نفت بحرین چشم آن‌ها را گرفته بود یا چیز دیگر. چون مقاومت جدی هم دیگر صورت نگرفت و یا شاید فکر می‌کردند که اگر همه جا را یکجا ببلعند مردم ایران عکس‌العمل نشان می‌دهند و احتیاط کرد.

طبق امار خوده آمریکایی ها بین ۵تا ۱۱میلیون ایرانی  کشته شدند،هولوکاست ایرانی

در آن اوضاع آشفته ایران اشغال شد و آلمانی‌ها و عثمانی‌ها هم بودند. قحطی وحشتناکی هم آمد و آقای مجد در کتابش می‌گوید که ۱۱ میلیون ایرانی در قحطی کشته شدند و می‌گویند هولوکاست ایرانی. برخی می‌گویند که آقای مجد اغراق می‌کند و البته ایشان از خودشان آمار نمی‌دهند و از اسناد آمریکائی آمار می‌دهد و چون آمار ایران دست آمریکائی‌ها بود و آنها آمار دقیقی داشتند و آذوقه در ایران جیره‌بندی بود و اینها می‌دانستند که در ایران چند نفر باید آذوقه بگیرند و بنابراین آمارهایشان نسبتاً آمار دقیقی است. حالا این سقف تلفات ماست ۱۱ میلیون نفر. اما کف آن که تقریباً همه به آن اعتراف می‌کنند ۵ میلیون نفر است،‌ انگلیسی‌ها این دفعه آمدند ما را از صفحه روزگار محو کنند، جمعیت ایران قبل از جنگ ۲۲ میلیون نفر بود و آقای مجد براساس آمار آمریکائی‌ها می‌گوید که بعد از جنگ ۱۱ میلیون نفر باقی مانده بودند، یک عده می‌گویند جمعیت ایران ۱۶ میلیون نفر بوده و با مرگ ۵ میلیون نفر ۱۱ میلیون نفر ماندند. کف ۵ میلیون است و فکر نمی‌کنم هیچ کشوری مانند ما که اصلاً درگیر جنگ نبودیم و هیچکاره بودیم تلفات داده باشند و توطئه‌ای پشتش بود که ایران را نابود کنند. ۱۹۱۴ جنگ شروع شد و ۱۹۱۵ انگلیس و روس با هم قراردادی می‌بندند در ادامه قرارداد ۱۹۰۷ که در آن قرار بود ایران کاملاً نابود شود و این‌ها گفتند که حالا ایران می‌خواهد نابود شود ما این را با جمعیت کمتر ببلعیم خیلی راحت‌تر است برای همین است که این توطئه را اجرا کردند و قحطی که ما در منابع تاریخ می‌خوانیم خیلی وحشتناک است، گزارش‌هایی که خود آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها می‌دهند خیلی وحشتناک است، از جنازه‌هایی که در بیابان‌ها افتادند و در مسیر گیلان به تهران همینطور جنازه در کنار جاده افتاده بود و یکی از این خارجی‌ها که به ایران آمده بود می‌گفت دیدم یکی افتاده و علف در دهانش است و قدرت نداره آن را بخورد و افتاده مرده. خیلی خیلی وحشتناک است،

یک ایران بزرگ دردسر ابرقدرت ها

این یتیم‌خانه ایران که ان‌شاءالله دو سه ماه دیگر اکران می‌شود برای آقای طالبی بخشی از آن فجایع را نشان می‌دهد. با همه این اوصاف با همه این قحطی وحشتناک ما جدی مقاومت می‌کردیم اعم از مردم، رجال و دولت. مقاومت جانانه به طور مثال در غرب می‌جنگیدیم و کشور از دست رفته بود و اصلاً دولت نداشت، دولت مرکزی ایران دو پاره شده بود، شهید مدرس پیشنهاد داد به دولت که بیائیم دو گروه بشویم و ما بعنوان دولت مهاجر از تهران خارج می‌شویم و می‌رویم قم و آن‌جا دولت تأسیس می‌کنیم و شما در تهران بمانید. برای چه؟ برای اینکه اگر متفقین پیروز شدند، شما بعنوان دولت رسمی ایران با آن‌ها مذاکره کنید و تمامیت ارضی ما را حفظ کنید و اگر آلمانی‌ها و عثمانی‌ها پیروز شدند ما با آن‌ها وارد مذاکره می‌شویم و می‌گوئیم شما حق ندارید ایران را از بین ببرید و در چنین وضعیتی ما ایستادگی کردیم و خوشبختانه ایران تجزیه نشد و نقشه شومی برای ایران داشتند و قرار بود ایران جنوب و شرق ما به انگلیس برسد و روس‌ها شمالغرب و بین‌النهرین عراق فعلی منضم شود به هندوستان و خاورمیانه جدید که الان می‌گویند ایجاد شود و در خاورمیانه جدید ایران وجود نداشت و الان هم به نظر من سیاست آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها این است که ایران وجود نداشته باشد، حالا یا با نابودی کامل که نمی‌توانند یا با تجزیه، این که در این ور و اونور صحبت می‌کنند که ۵ ایران کوچک بهتر از یک ایران بزرگ است، برمی‌گردد به سیاست کلی آن‌ها. از زمان فتحعلی شاه قاجار تا به امروز سیاست‌شان همین بوده که یک ایران بزرگ در منطقه در هر نقشی که باشد برای ما دردسر آفرین است. بنابراین ایران بزرگ باید نابود شود و حالا یا باید کلش نابود شود و یا تجزیه شود و الان هم همین سیاست را دارند دنبال می‌کنند، ورودشان به ایران عرض کردم با مقاومت مواجه شد و در شیراز و فارس و بوشهر امثال رئیسعلی دلواری مقاومت کردند. یکپارچه فارس ایران شده بود ضد انگلیسی و آن‌ها آمده بودند که ایران را بگیرند راحت کارهایشان را پیش ببرند حالا با مقاومت جدید مواجه شدند. خب ما از جنگ جهانی اول می‌آئیم بیرون و آن خاورمیانه بزرگ با اشغال شامات و تحویل دادن آن به فرانسه و تحت قیومیت قرار گرفتن فلسطین و همین‌طور عراق و تلاش برای مستعمره‌کردن ایران پایان می‌یابد. انگلیسی‌ها نمی‌توانند ایران را نابود کنند، اما با قرارداد ۱۹۱۹ می‌روند ایران را مستعمره کنند، رضاخان بر سرکار می‌آید و به خود رفتارهای رضاخان و انگلیسی‌ها بپردازیم. تا اینجا ما مردمی بودیم که هر تهاجمی به ما می‌شد در هر شرایطی بودیم مقاومت می‌کردیم یا ده ساله در مقابل روس‌ها و یک دوره سه ساله و در مجموعه سیزده سال با روس‌ها جنگیدیم، یا هرات سه بار می‌جنگیدیم و کوتاه نمی‌آمدیم، مگر اینکه جنگ نرم دشمن اسباب شما را از کار بیاندازد مگر نه همیشه می‌ایستادیم. در جنگ جهانی اول که مردم ما از گرسنگی می‌مردند و ما بالای ۵ میلیون نفر تلفات دادیم باز هم جنگیدیم و نایستادیم که عین آب خوردن کشور ما را بگیرند.

تشکیل اسراییل ،ایران ترمینال ورود به فلسطین

انگلستان همه این‌ها را بعنوان تجربه دارد و می‌فهمد که چه عواملی و چه عناصری ایرانی‌ها را اینقدر مقاوم نگه داشته است. کودتا می‌شود و قرار است رژیم کودتایی به تشکیل خاورمیانه بزرگ و یا تکمیل آن کمک کند. خیلی عجیب است اتفاقاتی که در این دوره می‌افتد. این را به شما بگویم که مردم ایران و کاری به دولت ندارم، مردم ایران همیشه این ظرفیت مقاومت را به واسطه تبعیت از مرجعیت شیعه داشته‌اند، در گزارش‌های آن دوره که رضاخان کودتا کرده است، می‌نویسد غرض از کودتا در ایران استفاده از منابع ایران و ظرفیت ایران برای کمک به دولتی است که قرار است به زودی در خاورمیانه تأسیس بشود، چه کشوری در خاورمیانه تأسیس شد؟ اسرائیل. یعنی از سال ۱۳۰۰ و حتی جلوتر این‌ها نقشه تأسیس اسرائیل را داشتند. منتها بعد از کودتا می‌خواهند از ظرفیت ایران برای کمک به تشکیل کشوری که قرار است به زودی در خاورمیانه تأسیس شود. اسرائیل ۱۳۲۷ تأسیس شد ولی از ۱۳۰۰ در ایران کودتا می‌کنند که از ظرفیت ایران استفاده کنند، ظرفیت ایران چیست؟ یکی نفت است که به خاطر آن غارت گسترده و تهاجمات گسترده به ایران صورت گرفت. دوم اسرائیلی‌ها خیلی وقت بود می‌خواستند به فلسطین مهاجرت کنند و نمی‌توانستند چون سلطان حمید به آن‌ها اجازه نمی‌داد و چطور می‌توانند مهاجرت کنند، گذرنامه ایرانی داشته باشند و مذهب تشیع یا دین اسلام. کنسولگری‌های ما در شامات که پدر امیرعباس هویدا در شامات که بهایی بود دست به کار شدند و به صهیونیست‌هایی که می‌خواستند مهاجرت کنند کمک کنند. صهیونیست‌هایی که از روسیه و عراق می‌خواستند مهاجرت کنند می‌آمدند ایران و ایران شده بود ترمینال. بعد آن‌هایی که از جاهای دیگر می‌خواستند بیایند، کنسولگری‌های ما بعنوان مسلمان به این‌ها پاسپورت می‌داند و این‌ها می‌رفتند در فلسطین و زمین می‌خریدند و اتفاقاتی که می‌دانید پیش آمد و فلسطین را از پیکره جهان اسلام جدا کردند و دولت صهیونیست را ایجاد کردند. اتفاقاً در همین مقطع کودتا شده و مردم را سرکوب کردند و علما را گرفتند و جدی‌ترین تظاهرات ضد انگلیسی و ضد صهیونیستی در ایران صورت می‌گیرد، در ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ و وقتی کودتا می‌شود یکی از وظایف رضاخان این است که این ظرفیت را از بین ببرد، این در بحث ما نبود مقابله با تحرکات صهیونیست‌ها و تظاهراتی که در ایران می‌شود به این خاطر عرض کردم که بدانید ملتی که بعد از جنگ جهانی اول با آن تلفات آمده بیرون، همچنان زنده است و همچنان علیه انگلیس است و همچنان علیه صهیونیست‌هاست و عالمانش در حال رصد منطقه و اتفاقات آن هستند، این‌هایی که عرض می‌کنم همه مستند است و وقتی بنده روزنامه‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ را مرور می‌کنم همه جا این تحرک ضدصهیونیسیتی در ایران هست و ما درگیری در خیابان‌های تهران داریم، همین خیابان شهید مصطفی خمینی و چهارراه سیروس شبیه جنگ خیابانی را داشتیم. در بعضی منابع داشتیم سر مسائل پیش پا افتاده که اینها با یهودی‌ها خوب نبودند، نه اصلاً جنگ اسلام و صهیونیست و جنگ مرجعیت شیعه و صهیونیسم در خیابان‌های تهران بود. خیلی مفصل است این ماجرا ولی این ملت زنده است و این ملت زنده را باید نابود کرد و ظرفیت‌های آن را از بین برد.

وقتی کودتای ۱۹۱۲رخ داد شخصی در  در خاطراتش می‌گوید، در مشهد من با کنسول انگلیس در مشهد رفیق بودم و رفتم و گفتم که چرا کودتا در ایران کردید و متأسفانه الان بعضی می‌گویند نخیر کودتای انگلیسی نبوده و انگلیسی‌ها نقشی نداشتند، به قدری ما در مدارک شواهد داریم منتها اینها برای اینکه تطهیر کنند استعمار را هر کاری را از دستشان بربیاید انجام می‌دهند. در مقابل این سؤال کنسول هشت نه مورد را اشاره می‌کند، می‌‌گوید که یکی نفت ایران دوم در مسائل مالی ایران سلطه خودمان را داشته باشیم و سلطه داشتند ما دو بانک داشتیم یکی بانک شاهنشاهی که برای انگلیسی‌ها بود و یکی هم بانک استقراضی که برای روس‌ها بود. استقراضی بعد از انقلاب ۱۹۱۷ کمونیسیتی در روسیه فعالیتش خیلی کم‌رنگ شد، نبض مسائل مالی ما در دست بانک شاهنشاهی انگلیس بود. سوم یکجا نشین کردن ایلات عشایر و چهارم سرکوب علمای شیعه و پنجم جمع کردن بساط عزاداری در ایران بود. خب نفت طبیعی است کشوری که نفت دارد می‌تواند خودش را بسازد، ایلات عشایر قوای دفاعی ما بودند و دیگری شعائر دینی و عزاداری که باید از بین بروند.

آقای رضاخان در طول نخست‌وزیری و در طول ۱۶ سال سلطنتش چه اقداماتی انجام می‌دهد، می‌آید یک ارتش نوین ایجاد می‌کند و چه سوء‌استفاده از قبل این انجام می‌شود و چقدر پول نفت مردم ایران هزینه تجهیز ارتش ایران می‌شود و چقدر به آن افتخار می‌کرد و چقدر به رضاخان برمی‌خورد که کسی انتقادی به ارتش بکند. رژه‌ای گذاشته بودند و رضاشاه از وابسته نظامی سفارت فرانسه می‌پرسد که ارتش من را می‌بینید و فکر می‌کنید این ارتش چقدر می‌تواند مقاومت کند، گفت این چیزی که من می‌بینم فکر نمی‌کنم سه روز در مقابل یک تهاجم بتواند بایستد و خیلی به رضاشاه برمی‌خورد و برای همین روابط ایران و فرانسه مخدوش می‌شود. یک ارتش بی‌هویت، جایگزین نیروهای دفاعی ما که ایلات عشایر بودند می‌شود و سر ایلات عشایر چه می‌آورند، دستور می‌دهند ایلات عشایر باید یکجا نشین شوند، ایل اصلاً نمی‌تواند یکجا نشین شود و ایل تمامی زندگیش با دام‌پروری و گشتن برای پیدا کردن چراگاه‌ و ییلاق قشلاق کردن است و همان ایل دربه داغون که سوادی هم نداشتند دام‌پروری ایران را می‌چرخاندند و پشم دام را برای نساجی تأمین می‌شد و صادر می‌شد و علاوه بر بهره اقتصادی بر کشور، توان دفاعی هم بود که گفتند باید نابود شود و رضاشاه آمد و گفت ایلات عشایر مقاومت می‌کنند، سرکوب شروع شد و ارتشی که برای دفاع از کشور بوجود آمد و این همه بابتش پز می‌داند و افتخار می‌کردند، از ۱۳۰۳ تا ۱۳۱۷ وظیفه‌اش بمباران و سرکوب ایلات عشایر بود. تازه اگر مقاومت آن‌ها ادامه پیدا می‌کرد باز این‌ها می‌کشتند، دیگر بیچاره‌ها توانشان از دست رفت و دولتی به مدت ۱۴ سال بخش عمده ملت خودش را بمباران کند، این را عرض کنم خدمتتان که بخش عمده جامعه ایرانی ایلاتی بودند و عشایر بودند و شهرنشینی اینقدر گسترش پیدا نکرده بود و با بدنه اصلی ایران درگیر شده بودند. شما اعلامیه علما را در جنگ جهانی اول نگاه کنید که نیاز به فرصت بیشتری برای بررسی می‌خواهد و اعلامیه‌ها را ببینید مخاطبشان کیست؟ رؤسای عشایر و ایلات دلاور. در مشروطه آخوند خراسانی با محمدعلی شاه قاجار درگیر می‌شود و می‌خواهد او را ساقط کند به کی نامه می‌نویسد؟ ایلات دلاور ایرانی و سرداران بزرگ ایرانی مانند ستارخان، باقرخان که در رأس یک ایل و طایفه قرار داشتند، به بختیاری‌ها می‌نویسند، این‌ها می‌آمدند و دفاع می‌کردند و این‌ها بحث‌های مفصلی است و شاهسون‌ها در دشت مغان چه دفاعی از ایرانی می‌کردند در جنگ جهانی اول و حتی در جنگ جهانی دوم با اینکه حسابی داغون شده بودند مقاومت می‌کردند و اصلاً ایران را این‌ها نگه داشته بودند. مرزهای ایران را این‌ها پاسداری می‌کردند و امنیت ایران از از این لحاظ که پاسداری می‌کردند و هم زندگی‌شان را می‌کردند و درآمدشان را داشتند و غذای کشور را تأمین می‌کردند و هر جا علما می‌خواستند کاری کنند این‌ها پای کار می‌آمدند. حالا باید اینها سرکوب شوند به بدترین شکل و غیر از کشتن و کاش فقط می‌کشتن و اهانت‌هایی به این‌ها می‌کردند و ببخشید طرف شیر توله‌سگش را هم زن ایلیاتی طلب می‌کرد، که زن شیر بدوشد تا این بخورد، مثل می‌گفت اسب من جوجه کباب شده دوست دارد و می‌رفتند می‌گرفتند و به اسب‌هایشان می‌دادند، بعضی وقتی‌ها هم جنایتی می‌کردند مثلاً هفتاد نفر شصت نفر جوان‌های ایلیاتی را از بین پیرزن و پیرمردها جدا می‌کردند و می‌بردند بیخ دیوار اعدام می‌کردند و خیلی فجایع بزرگی در این دوران رخ داد و به مردم چه می‌گفتند که ایلیاتی‌ها یک مشت دزد و راهزن بودند که رضاخان آن‌ها را سرکوب کرد و در کشور امنیت ایجاد کرد و حالا احتمال دارد دو تا ایلیاتی دزدی هم بکنند، کل ایلات ایرانی دزد بودند که به این سرنوشت دچار شوند، این دستور استعمار بود که ایران بنیه دفاعیش را از دست بدهد. مگر الان در تهران زورگیری نمی‌شود، امروز قبل از اینکه اینجا بیایم می‌خواندم، عکس دو زورگیر را گذاشته بودند که هر کس که اینها مالشان را بردند بیایند شکایت کنند که ما این‌ها را دستگیر کردیم، حالا ما باید بگوئیم که کل مردم تهران دزدند، یا کل مردم اهواز دزدند چون بین‌شان دو دزد بوجود آمده. بله، شاید در بین ایلیاتی‌ها دو نفر دزد بودند و الان هم متأسفانه باور شده است برای خیلی‌ها. الان در مجامع دانشگاهی وقتی صحبت می‌کنیم می‌گویند بله رضاخان خدمت کرد و یک مشت دزد و راهزن را سرکوب کرد، خیر، زن و بچه مظلوم و قوای دفاعی ما را سرکوب کرد. این‌ها را آوردند در کوچه و خیابان و از لحاظ فرهنگی چه بلایی سر جامعه ایرانی آوردند، این ایلات عشایر. نیروی دفاعی ایران را به این روز درآوردند که زن و بچه مردم باید جوجه کباب کنند که اسب آقا بخورد، یا جوان‌هایشان را اعدام کنند و آواره کوه و صحرا کنند بعنوان دزد و راهزن باهاشون برخورد کنند. روحانیت شیعه هم در عراق به شدت سرکوب شد و روحانیت اتفاقاً با عشایر عرب بین‌النهرین را نجات داد و نگذاشت که به هندوستان متصل شود و عراق تأسیس شد.

تاسیس حوزه علمیه قم، مقابله رضاخان با روحانیت ،

در قم آقای شیدعبدالکریم حائرین یک سال بعد از کودتا حوزه را تأسیس می‌کند و رضاشاه در دو سه سال اول جرأت نمی‌کند با حوزه درگیر شود. بالاخره روحانیت به واسطه مشروطیت هنوز یک قدرت بود و احتیاج داشت نظر مردم را جلب کند و خودش گِل می‌مالید به سرش و جلو دسته عزاداری حرکت می‌کرد و شام غریبان می‌گرفت و به روایتی شام غریبان رو که شمع بگیرند و در خیابان راه بروند رضاخان با قزاق‌هایش راه انداخت و به اصطلاح ابداع کردند و بعداً که به سلطنت رسید و قرار شد آن برنامه را اجرا کند آمد سراغ روحانیت شیعه و اول با بعضی از عناصر روحانیت مانند مرحوم شهید مدرس و امثالهم. ۵ بار مدرس ترور شد دو بار قبل از رضاشاه و سه بار در دوره رضاشاه. آخر هم که تبعید و در تبعید هم که دستور داد با زبان روزه شهیدش کردند. حوزه را آقای حائری راه انداخت و رضاشاه افتاد در موضع ضد حوزه و روزی که زن و بچه‌اش رفتند در بالاخانه حرم حضرت معصومه (س) نشستند و حجابشان را برداشتند و مرحوم بافقی اعتراض کرد، همان روز می‌خواست کار حوزه را تمام کند، با چکمه و ماشین رفت داخل حرم حضرت معصومه (س) شد و با چکه داخل محوطه ضریح و مرحوم بافقی را زد و ۲۴ ساعت در آنجا ماند که ببیند کسی نفس می‌کشد و مرحوم آقای سیدعبدالکریم حائری فهمید این چه نقشه‌ای دارد و دستور داد پیرامون موضوع آقای بافقی هیچ صحبتی نکنید، چون می‌دانست که آمده حوزه را نابود کند. ما داریم خاطرات مرحوم آقای دانائی را منتشر می‌کنیم که ایشان آن‌جا بوده و برای پسرش تعریف کرده و می‌گفت شب شده بود و ما گفتیم رفت و با وضع بدی مرحوم بافقی را می‌زد و ما فکر کردیم رفت و نصف شب من بلند شدم برای تهجد از در مدرسه فیضیه که یک در آن به حرم حضرت معصومه (س) بود که از آن در آمدم بروم حرم که دیدم یکنفر از پشت، یقه من را گرفت و آورد و برگرداند و گفت آخوند بکشمت، دیدم رضاخان است. بیچاره کم مانده بود سکته کند که نصف شب رضاخان ایستاده بود که کار حوزه را تمام کند و خیلی هوشیاری مرحوم آقای عبدالکریم حائری به خرج داد و نگذاشت، بعد آمد در منع حجاب و آدم فرستاد پیش آقای حائری. درسته که علمای ما با شاه‌ها درگیر شدند ولی اصلاً جرأت نمی‌کردند که از این کارها بکنند و می‌خواهد کشف حجاب کند و آدم فرستاده پیش آقای حائری که به شیخ بگو می‌خواهم کشف حجاب کنم و می‌خواهم بگویم که زن‌ها از فردا نمی‌توانند بیرون بیایند و ایشان یک بیانیه داد که این خلاف اسلام است. رضاخان گفت اگر بخواهی بیشتر از این حرف بزنی حوزه را بر سرت خراب می‌کنم مرحوم آقای حائری دق کرد، چون نتوانست جلو رضاخان بایستد و از طرفی مردم می‌گفتند تو چطور مجتهدی هستی که نمی‌توانی جلوی این بابا بایستی و نمی‌دانستند که او ظرفیت‌ها را نابود کرده است. قبلاً اگر مجتهدین دستور قیام می‌دادند، آن موقع ایلات عشایر می‌آمدند و الان کسی را نگذاشته بماند. دق کرد آقا شیخ عبدالکریم حائری و روحانیت را مچاله کرد.

مقابله با ظرفیتها روحانیت قم و عزاداری سید الشهداو حجاب

در زمان ایشان قم بین ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر طلبه داشت. رضاشاه که از ایران رفت اینان شده بودند ۳۰۰ نفر که شاید خیلی از این‌ها مجبور بودند لباس هم نپوشند. چه تحقیرهایی می‌کرد و طرحی درست کرد که تحت عنوان طرح تقلیل ارباب عمائم یعنی روحانیون. مرحوم آقای فلسفی می‌گفت هر سال که می‌گذشت باید می‌رفتی جواز عمامه می‌گرفتی و می‌رفتیم پیش جوانکی ریش و سبیل تراشیده که چیزی از دین و خدا و پیغمبر نمی‌دانست. به او هم گفته بودند که اینها امسال ۸۰۰ نفرند امسال می‌خواهیم بکنیم ۵۰۰ نفر، امسال سیصد نفر را کم کن و هر کسی را خوشت نیامد حذف کن و سال بعد بیشتر. آقای فلسفی می‌گفت که می‌رفتیم و نمی‌دانستیم طرف کیه که واسطه کنیم امسال هم عمامه سرمان باشد و جوان یکی در میان حذف می‌کرد و اگر کسی سفارشی هم بود رد می‌شد و این آقا سفارشی کارش انجام می‌شد چیکار می‌توانست بکند، فقط لباس می‌توانست بپوشد. و نمی‌توانست عزاداری اباعبدالله (ع) را انجام دهد. از سال ۱۳۱۲ عزاداری سیدالشهدا هم ممنوع می‌شود و برای همه چیز قانون می‌گذارند و اگر پدرت مُرد، یک ساعت و نیم بیشتر نمی‌توانی ختم بگیری و با شرایطی مراسم برگزار شود و زن باحجاب در مراسم ختم شرکت کند، زن باحجاب نمی‌تواند به قبرستان بر سر قبر امواتش برود و نمی‌تواند زیارت به حرم امام رضا (ع) برود و نابود کرد ظرفیت جامعه ایرانی را. الان ما سند داریم استاندار خراسان به مرکز گزارش می‌دهد که تا امروز تردد زنان محجبه در شهرهای مشهد ممنوع شد و از فردا مقرر است از ورود زنان باحجاب به حرم رضوی جلوگیری بعمل آید. گوهرشاد یک نمونه آن است که مردم اعتراض کرد و چند هزار نفر را کشت و جوری کشت که هنوز هم نمی‌دانیم چند نفر کشته شدند. یک همایشی اخیراً در گوهرشاد برگزار شد که آن‌ها دارند اجازه می‌گیرند یک دو سه جا معلوم است که جنازه‌ها را بردند، زنده و مرده. فقط کشته‌ها را نبردند و زخمی‌شده‌‌ها را هم بردند و الان دارند مجوز می‌گیرند که آن‌جا را بکنند و این گورهای دسته‌جمعی را تا بدانند رضاشاه چند نفر را آنجا کشت عین آب خوردن. توی هیأت دولت نشسته بود، یک نفر آمد گفت گوهرشاد را تمام کردیم، با خنده برگشت گفت به هیأت دولت گفت کار گوهرشاد هم تمام شد. این آدم ظرفیت‌ها را اینطور از بین برد،‌

چرا مردم در شهریور ۱۳۲۰مقاومت نکردند

شهریور ۱۳۲۰ که می‌شود، ایرانی نه رمق مقاومت دارد و نه میل مقاومت و چه کسی مقاومت بکند؟ برای چه مقاومت کنیم؟ برای این که رضاشاه دوباره باشد؟ رضاشاه که خودش ترسیده بود و نمی‌خواست مقاومت کند و خیلی جالب است که مردم را متهم می‌کنند که مردم مقاومت نکردند. خود رضاشاه در اسناد است که دولت ایران اعلامیه صادر می‌کند که ما از تمامیت ارضی‌مان دفاع می‌کنیم و خواسته‌های متفقین را اجابت نمی‌کنیم ولی عملاً همه خواسته‌های آن‌ها را اجابت کردند. رضاشاه وقتی از ایران رفت یک سری نامه به پسرش داد که این نامه‌ها را داریم. محمدرضا شاه وقتی پدرش از ایران می‌رود، اعلان جنگ می‌کند با آلمان. ما اعلام بی‌طرفی کرده بودیم و حالا کشور اشغال شده و باید تکلیف‌مان را مشخص کنیم و با آلمان اعلام جنگ کنیم و با متفقین اعلام وحدت. رضاشاه از موریس نامه می‌نویسد به پسرش و می‌نویسد که کاری خیلی خوبی کردی، اتحاد را امضا کردی با متفقین و من هم نمی‌دانم چرا من را برداشتند و هر چه خواستند من انجام دادم. البته جامعه ایرانی در انتظار یک انفجار بود و غربی‌ها فهمیدند که نمی‌توانند هم ایران در اشغال بماند و هم رضاشاه باشد. گزارش‌های آمریکائی که به زودی منتشر می‌کنیم حاوی این است که جامعه ایرانی در آستانه انفجار است. نمی‌دانم چقدر وضع عراق بعد از سقوط صدام را درک کردید، بنده چون در این زمینه دغدغه داشتم قبل از سقوط صدام یک سفر توفیق داشتیم به عتبات رفتیم در زمان صدام و آنجا با اینکه خیلی محدودیت داشتیم و دو سه بار می‌خواستند ما را برگرداند سر چیزهای پیش پا افتاده از بس آنجا خفقان وجود داشت. این فروپاشی را از درون احساس کردم و بعد از آن دوره رضاشاهی را خیلی خوب می‌فهمم. وقتی برگشتم به همه دوستانم گفتم شک نکنید صدام ساقط خواهد شد و مردم هم هیچ‌کاری برای صدام نمی‌کنند. بعد از اشغال هم رفتم. دو سه ماه که گذشت از اشغال. رفتار بدی داشتند اشغال‌گرها با مردم و دیدم یک کشور اشغال شده چه بلایی سرش می‌آید،‌ اگر دولتش ظرفیت‌های مقاومت را از بین برده باشد که رضاشاه این کار را با ما کرد و همه ظرفیت‌های مقاومت را در ما نابود کرد. ایران سقوط کرد و چهار پنج سال در ایران بودند و اگر نمی‌ترسیدند و برایشان مهیا می‌شد، می‌خواستند ایران را تقسیم کنند. ۱۳۲۳ بین متفقین بحث می‌شود چطور ایران را تقسیم کنیم، بعد آمریکائی‌ها هم هستند که باید یک سهم به آن‌ها بدهیم و دیدند نمی‌شود رفتند سراغ تجزیه ایران و بنا بود آذربایجان را روس‌ها جدا کنند و اگر آن‌ها موفق شدند انگلیسی‌ها فارس و خوزستان را از ایران جدا کنند که خوشبختانه جامعه ایرانی از نیمچه ظرفیت‌های خودش استفاده کرد و نگذاشت این اتفاق بیافتد و مگرنه این‌ها کار خودشان را می‌کردند. مقایسه صدام و مقایسه رضاشاه نشان می‌دهد، دیکتاتوری که ظرفیت ملت خودش را از بین ببرد، اگر بخواهد هم نمی‌تواند مقاومت کند. در حالی که نه صدام می‌خواست و نه رضاشاه می‌خواست مقاومت کند. بنابراین دستور می‌دهند بلافاصله ارتش دست از مقاومت برمی‌دارد و آن‌هایی هم این وسط برایشان اتفاقی افتاد، ناخواسته اتفاق برایشان افتاد. این را مقایسه کنید با حمله عراق به خرمشهر در ابتدای پیروزی انقلاب. ما انقلاب کردیم و ارتش‌مان تقریباً دچار فروپاشی شده بود و نیروها و دستگاه‌های اطلاعاتی کشور تقریباً دچار فروپاشی شده بود و تا کشور بخواهد خودش را سر و سامان بدهد دچار فتنه گروهک‌ها شد، در شهرهای مختلف، کردستان که از دست دولت جدا شد، خوزستان داشت جدا می‌شد، ترکمن‌صحرا، تبریز و آذربایجان که ما اصلاً فکر نمی‌کردیم این اتفاقات در آنجا بیافتد به واسطه حزب خلق مسلمان و آقای شریعتمداری دچار آشوب شد و بعد ترور شخصیت‌های انقلابی از همان مقطع شروع شد و آمریکائی‌ها هم که در حال توطئه هستند و ده‌ها مشکل و معضل که ایران با آن مواجه بود و مورد تهاجم عراق واقع شد و عراق دومین ارتش منطقه بود و در این مقطع که به ما حمله کرد، اولین ارتش منطقه بود و ارتش شاه ظاهراً ارتش قوی بود ولی چون در آن ایمان به نظام وجود نداشت آن توان دفاعی را نداشت و رضاشاه و محمدرضا هر دو این ظرفیت‌های دفاعی را از بین بردند و این نیمچه ظرفیتی که ایجاد کردند این را هم بدبخت کردند و هنر این دو این بود که بین سران ارتش اختلاف می‌انداختند و همیشه در ارتش ما درگیری بود. الان شما خاطرات ژنرال‌های ارتش پهلوی را بخوانید، همه حاکی از این است هنر این‌ها اختلاف‌افکنی بود. در خاطرات اسدالله علم آمده که خیال اعلی‌حضرت از ارتش راحت است و به قدری در ارتش بین فرماندهان دوئیت و اختلاف ایجاد کرده که این‌ها هیچ‌وقت علیه‌شان اقدامی کنند چون می‌ترسید از اقدام ارتش. بین این‌ها اختلاف انداخته بود و این اختلاف نیمچه ظرفیت را از بین برده بود.

ظرفیت رهبری شیعی ،مردم، حکومت ،برای دفاع ۸ساله

مقاومت مردم خرمشهر در مقابل قوای اشغالگر، ۳۶ روز بدون هیچ چیز در بدترین شرایط مقاومت کردند و باز نمی‌خواستند از شهر خارج شوند و قوای مردمی آن هسته‌های اولیه سپاه و نیروهایی که به واسطه انقلاب به وجود آمده بودند در عین اینکه هیچ چیز نداشتند و بنده گاهی اوقات خاطرات این دوستان را که مرور می‌کنم و با ایشان صحبت می‌کنم، هر کس یک خاطره‌ای دارد و در بخشی درگیر بوده و خاطره‌ای دارد و این که بروند نزدیک بشوند به یک چادری که نیروهای ارتشی در آن مستقر شدند و در آنجا به آن‌ها تن ماهی بدهند تا چهار تا اسلحه ازشان بگیرند. در گزارش‌ها هست که ایران نیرو دارد و مشکل مسئولین این است که تفنگ به اینها بدهند نه تفنگ پیشرفته، حتی تفنگ‌های ابتدائی هم نمی‌توانستند در اختیار این‌ها بگذارند تا بجنگند و این مردم رفتند و دفاع کردند و بعداً هشت سال دفاع کردند. خیلی‌ها تلاش کردند که همان اتفاقاتی که غربی‌ها دنبال آن بودند که در جنگ‌های قبلی برای ما افتاده بود دوباره بیافتد اما مدیریت حضرت امام و هم ایستادگی نیروهای ایرانی باعث شد خواب آشفته فتح تهران در سه روز و شش روز و رفتار صدام که با رؤسای دولت برگزار شد قبل از حمله به ایران، در آنجا سؤال شده بود که ما چند روزه می‌توانیم ایران را اشغال کنیم، یکی دو نفر از دهانشان در رفته بود گفته بودند هفت روزه یا هشت روزه که آن‌ها را اعدام کرده بود. به واسطه اهانتی که به ارتش کرده بودند. عرض کردم ارتش یک منطقه بود ارتش صدام و همه چیز برای نابودی ایران و انقلاب اسلامی و تجزیه کشور و واقعاً چیزی باقی نمی‌گذاشتند اگر دستشان بند می‌شد و می‌توانستند به اهدافشان برسند. اما خودباوری که حضرت امام و انقلاب اسلامی در مردم ما ایجاد کرده بودند از آدم معمولی، گچ‌کار و بنا و … نیروی رزمنده ساخته بود و این‌ها اداره می‌کردند و بعد که جنگ شد کشور را اداره کردند و ژنرال‌های ارتش رضاشاهی که دوره‌های مفصل دیده بودند و در دوره محمدرضا پهلوی همه‌شان دوره خارج دیده بودند، در سطوح عالی فرماندهی توان مقابله نداشتند، اما بچه‌هایی که از دل خانواده‌های محروم ایرانی آمده بودند بیرون بدون هیچ آموزش عالی از کشور دفاع کردند. به نظرم جا دارد ما سال‌ها روی این مقوله کار کنیم و این مقایسه را انجام دهیم و می‌شود روی مباحث که ان‌شاءالله خودتان مطالعه خواهید داشت بیاییم جزئیات را بررسی کنیم. جزئیات دوره پهلوی را. منابع منتشر شده بود و برخی هم منتشر خواهد شد و مقایسه را انجام بدهید و بیشتر روی عناصر مقاومت و عناصری که مقاومت را ایجاد می‌کند و تشدید می‌کند و خود حضرت امام به عنوان یک مرجع کلیدی، به عنوان کسی که مردم بهش اعتماد دارند و حاکمی که مردم او را باور دارند، به نظرم این نقش کلیدی در احیای دین است و حالا ما عین جنگ‌ جهانی اول و جنگ روس‌ها، خیلی از ظرفیت عشایر استفاده کردیم و در همین جنگ تحمیلی نقش عشایر را در همان مقاومت‌های اولیه و بعد در تقابل با گروهک‌ها کاملاً به طور ملموس و منسجم احساس می‌کردیم و این ظرفیت‌ها الان به واسطه تدابیر مقام معظم رهبری بدست آوردیم ظرفیت ما را چند برابر کرده است برای ایستادگی و دفاع از تمامیت ارضی‌مان و من فکر می‌کنم الان هم دشمن به شکل دیگری، در زمان رضاشاه به دست او و الان هم به واسطه امکانات دیگری که در اختیار دارد تمام تلاش این است که ظرفیت‌ها را از بین ببرد. اگر این ظرفیت‌ها را از بین ببرد شما اگر قوی‌ترین ارتش را داشته باشید نمی‌توانید مقاومت کنید و کشور در مقابل کوچک‌ترین تهاجمی توان خودش را از دست می‌دهد.

 

سخنرانی فوق از سری اعزامهای شبکه سخنران عمار هست که استاد حقانی در شهریور ماه۹۵ در محل لانه جاسوسی آمریکا در خیابان طالقانی و در جمع فعالین فرهنگی جبهه انقلاب اسلامی ایراد نمودند.

سایت قرارگاه عمار به آدرس WWW.Ammarnet. آماده ارایه خدمات مشاوره  واعزام استاد  به موسسات و نهاد های مردمی و انقلابی سرتاسر کشور می باشد .

 

دیدگاه ها

عبارت امنیتی *