اینجانب سیدمحمد حسینی صادره از رودبار گیلان، متولد ۱۴ اردیبهشت سال ۶۳ ، ابتدا تو بیمارستان متولد شدم…
وقتی چشم باز کردم دیدم مثل همه انسانهای بزرگ دیگه، در خانواده ای مذهبی و اهل علم هستم.
گرچه در دوران کودکیم، بچه بودم ولی از همون دوران شروع کردم به رشد کردن و الان صاحب چندین سال سن هستم.
بعد از گذراندن تحصیلات عالیه ابتدایی و راهنمایی، یهو نفهمیدم چی شد که خودم را در حوزه علمیه تهران (مروی) دیدم و تا به خودم اومدم کار از کار گذشته بود و پدرم برگشته بود شهرستان.
بلاخره ۶سالی رو در این مدرسه باصفا مشغول به رشد جسمی و علمی بودیم تا اینکه باز بخودم اومدم و دیدم لباسم عوض شده و دیگه خودم هم جزو علمای طراز اول تهران هستم.
شش سالی که تهران بودم دیپلم رو گرفتم و همزمان با هجرت علمی به شهر مقدس قم و شروع سطوح عالیه حوزوی، وارد دانشگاه و موسسه امام خمینی ره( زیر نظر آیه الله مصباح یزدی حفظه الله) شدم و با پایان سطوح عالیه حوزوی، دوره کارشناسی کلام و ادیان رو هم گرفتم و به درس خارج حوزه و مقطع ارشد دانشگاهی در رشته عرفان اسلامی مشغول شدم.
خلاصش اینکه الان هم لیسانس کلام دارم هم فوق لیسانس عرفان و هم سطح سه حوزه مقدسه علمیه و حدود هفت هشت سالی هست که درس خارج میرم…
اما شعر…
شعر خصوصا شعر طنز رو از همون دوران ابتدایی و راهنمایی و با آزار و اذیت برادر خواهرام و شعر هجو گفتن برای اونا شروع کردم ولی خیلی دنبالش نبودم.
وقتی اومدم قم و ازدواج کردم، یهو باز شعرهای طنز عاشقانه ام شروع شد تا اینکه بلاخره آقای دکتر عباس احمدی، از شاعران آئینی و طنز مطرح کشوری توفیق پیدا کرد منو کشف کنه و یکم روی استعدادم کار کنه تا بیشتر منو در وادی طنز غرق کنه که متاسفانه تاحدودی موفق هم شد…
اشعار طنزم هم چون بیشتر شخصی یا سیاسی بودن، قابلیت چاپ نداشته و ندارن لذا فعلا منتظر شنیدن آثار و تالیفات شعریم نباشید.
راستی یک سالی هم هست که دبیر بخش شعر باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی و سایت و مجله طنز “راه راه” هستم و به تربیت شاعران انقلابی خوبی مثل خودم مشغولم.
توو بعضی جشنواره ها هم اخیرا شرکت کردم که غالبا به داوری باختم.
بسه دیگه…
طنز آن است که خود بجوشد
نه اینکه طناز بکوشد…
الاحقرتر سید طناز
البته اینم بگم که اکنون شغل اصلیم خانه داری و بچه داری است…